اولین آزمایش
نازم مامان در تاریخ 90/07/04 اصلا حال نداشت ساعت4 زنگ زدم به
خالهسهیلاگفتمنمیدونمکجامدرد می کنهحال ندارم گفت برو دکتر ولی قبلشآزمایش بده منم منتظرشدم تا
بابااومد خونه و با همرفتیمکلینیک فارابیاولدکتر دارو داد بعد برای اطمینان یه آزمایش هم نوشترفتم
آزمایش دادمگفتیکساعتبعد آماده می شه باباگفت بریم بگردیم تا جواب آماده بشه
ساعت20:35جوابو گرفتم کهدکترگفتمبارکه شما باردارید وای یه ننی تو راهه. من رفتم پیش بابا
چونبابا توی ماشینمنتظر منبودگفتم جوابمثبته انگار تمامدنیا رو به بابا داده بودنخیلیخوشحال بود
ولیمن کلی گریهکردم نه بخاطر جوابشاید شوکهشدهبودمشایدم چون حال نداشتم و به
خاطرشمانمی تونستم دارو استفادهکنم ولی فقط گریه میکردم آخهمن نمیدونستم خدا یه فرشته به این
نازیبهمن هدیه میده و بابا تعجب کرده بود هی می گفت چرا گریه می کنی !!! کلیخیابان گردیکردیمتا من
آروم بشم برگشتیم خونه بابا بلافاصله به مامان جون و آقا جون خبر داد اونام گفتن مبارکه